مقصد من خواجه مولای من است
توشه ی من نیز تقوای من ست
در مناجاتم چو موسی با اله
خلوت دل، طور سینای من ست
می روان مرده ام را زنده کرد
آری آری، می مسیحای من ست
گاه گاهی این رکوع و این سجود
کلمینی یا حمیرای من ست
دامن تدبیر را دادم ز دست
رشته ی تقدیر، در پای من ست
حسن لیلی جز یکی مجنون نداشت
عالمی مجنون لیلای من ست
نفی من شد باعث اثبات من
خواجه در لای من الای من ست
نشأه ی ناسوتم اندر خور نبود
عالم لاهوت، مأوای من ست
نام نیکت ذکر صبح و شام ماست
یادرویت ذکر شبهای من ست
ره بخلوتگاه وحدت یافتم
وحدتم، فوق گمان، جای من ست